یا رقیه س
ای کاش سو به چشم ترم میگذاشتند
یاقدرتی به بال و پرم میگذاشتند
رحمی به خردسالی من هم نکرده اند
ای کاش چادری به سرم میگذاشتند
میخواستند که زجر دهند عمه مرا
هی زجر را دوروبرم میگذاشتند
هربارسنگ بر سر تو میزدند وای
انگار داغ تازه برجگرم میگذاشتند
تااینکه بیشتر عطشم شعله ورشود
یک ظرف اب درنظرم میگذاشتند
گاهی برای شادی اطرافیانشان
مردان شام سربه سرم میگذاشتند
هربار که اب خواستم به مسخره
با دلو اسب آب برایم گذاشتند
صفیر آرانی
.
حسن حسین
ای آه غربتت به دل نسترن حسین
شد داغدار آه تو یاس و سمن حسین
از ماجرای کرببلای تو دم زند
هر بلبلی که ناله کند در چمن حسین
ادامه مطلب...
السلام علیک یا علی ابن محمد الباقر
ز خاك پاك تو بوي ملال ميآيد
صداي فاطمه با شور و حال ميآيد
به شرح داغ تو اين بس كه اهل دل گويند
هنوز ناله ات از اردهال ميآيد
ادامه مطلب...
می آیم از رهی که سخن از سر تو بود
حرف از گل و شقایق و نیلوفر تو بود
از غربت تو هیچ سخن در میان نبود
حرف از امیر لشکر وآب آور تو بود
برای قرائت کامل شعر روی واژه ادامه مطلب کلیک کنید
ادامه مطلب...
زینب و كوفه
به شهر كوفه نرفته دلم خبر دارد
كه اين ديار براي همه ضرر دارد
خودم يتيم دراين شهر بودهام روزي
یتیم با ید ازين كوچهها حذر دارد
ادامه مطلب...